کد خبر: 37854 | صفحه ۱ | تاریخ: 28 آبان 1403
پیوستگی و گسستگی نسل ها / محمدعلی نویدی
منظور از پیوستگی و گسستگی چیست؟ نسل ها چگونه به هم پیوسته و از هم گسسته می گردند؟ آیا نسل زِد، نسل مُنقَطع از نسل های پیشین است؟ مقصود از پیوستگی و گسستگی در این مجال و مقال، التفات به معنای عقلی و اثری آنها است. و پر واضح است که هرجا و هرگاه، پای عقل و منطق و استدلال و دانش و اثرمندی در میان باشد، پای خِرد و خِردورزی در میان خواهد بود. بنابراین، سخن و بحث از خِرد پیوسته « continuous intelligence » و خِرد گسسته « discrete mind » است. خِرد پیوسته، همان عقل متصل و عامل اتصالِ پاره ها و بهره های عقلانی و معرفتی است. این اتصال و پیوند، از جنس عقل و معنا و باطن است، بدین سان، قابل مشاهده و معاینهٔ حسی و لمسی نمی باشد، بلکه از طریق آثار و پیامدها، می توان به هستی و نقش آن پی برد. مراد از « عقل اثربخش » همین است، که هم به عقل و عقلانیت عنایت کنیم و هم به اثرهای آن توجه نمائیم. خِرد پیوسته، عامل پیوستگی و اتصال خُرده خِردها و انباشت اثرمندِ، اثرها است. فرهنگ از این پیوستگی و اتصال تولید می شود و ظهور می یابد. لذا، ماهیت خِرد پیوسته، اتصال و تدوام زمانی و بدون انقطاع است. چنانکه گفته آمد، اگر بشریت پیوستگی خِرد را نداشت، هرگز به فرهنگ و تمدن و صلح و امنیت و آرامش و آبادانی و همزیستی مسالمت آمیز و محیط زیست سالم و معماری و شهرسازی دست نمی یافت. از این روی، خِرد پیوسته را از آثار آن بازشناسی می کنیم، و از خِرد گسسته تمییز می دهیم.
امّا، خِرد گسسته چیست؟ ویژگی اصلی خِرد گسسته، انفصال و انقطاع است. وقتی در مسیر و راه و رشته اتصال خِردورزی بشریت بریدگی و انقطاع حاصل شود، خِرد و عقل ورزی، پاره پاره می شود و بی خِردی و جهالت عیان و آشکار می گردد. جنگ ها، ستیزه ها، حاکمیت اوهام و خیالات، توهمات ایدئولوژیک، و ویرانی ها، از آثار خِرد گسسته و گسستگی عقل ها است. یعنی، پاره شدن رشته های عقلی و دانشی و بی فایده بودن وصله ها و دُخت و دوز ها، و ظهورات ناکارآمدی ها و بن بست ها.
نسل ها و عصرها، با خِرد پیوسته از اندیشه ورزی و خردمندی همدیگر بهره می برند و زندگی را بهتر می سازند و بر کیفیت آن می افزایند. مثل، ساختن مسکن، معماری و شهرسازی. و مثل، پیشگیری و بهداشت و درمان. نسلی که خردمند است و به پیوستگی خِرد، اهتمام و التفات دارد، دوران های صلح و دوستی و آرامش را بسی مغتنم و مهم می شمارد. چون، می داند، آزادی و آبادی و زندگی، حاصل خردمندی و دانایی است؛ درست مثل انسانی که مجال خردورزی و حکمت و دانشوری پیدا کند و آن را قدر بداند. در مقابل، نسل یا گروهی افراطی که بر طبل جنگ می کوبد و از عقل و خرد دوری می جوید، در واقع، در ساحتِ خشم و غضب و عصبانیت و عصبیت مانده است، و صد البته زندگی خود و دیگران را باخته است. نسل ها و عصرهای طلایی و فرهنگ مند بشر، از قِبَلِ، عقل پیوسته و پیوستگی اندیشه ها و دانش ها، ظاهر و پدیدار می شوند. اگر عقل بطلمیوس با عقل کوپرنیک و گالیله با هم پیوند نداشت، هرگز، انقلاب کوپرنیکی رخ نمی داد. اگر بیکن، دکارت، اسپینوزا و مالبرانش و غیره برنمی آمدند و اثرگذاری نمی کردند، و کانت، شوپنهاور و فیخته و هگل راه تفکری آنان را ادامه نمی دادند، اساساً، تفکر تکنولوژیکی کنونی « هوش مصنوعی » ظهور و بروز نمی کرد. و از اینترنت و نسل زِد، خبری نبود.
تا اینجا ( ۱۴۰۳ ) و در ایران کنونی نسل زِد « z» نسل حیران و سرگردان در میان عقل پیوسته و گسسته قرار گفته است. یعنی، سؤال از تَقرّر و تعین نسل زِد است؛ نسل زِد، نه در زمین و زمانه عقل و خرد متصل و منفصل واقع است، و نه در زمین و زمان خِرد اثربخش دیگر. معنی حیرت و آویختگی و آویزان بودگی وجودی و اثری، همین است. لیکن، نکته مهم و باریک و در عین حال سرنوشت ساز این است که، جامعه و جهان نسل زِد، با جامعه و جهان نسل های پیشین متفاوت و متغیر گشته است. پیش نهادهِ بنیادین صاحب نظریه تفکراثربخش، به نسل زِد، این است که در خصوص پیوستگی و گسستگی و یا اتصال و انقطاع نسل ها و عصرها، و موفقیت و حِرمان « نصیب مندی و بی نصیبی » آنان اندیشه کند و ریشه ها را به فراموشی و نسیان نسپارد. در این ره، شاید، عقل اثربخش، عامل اتصال باشد، و موفقیت و کارآمدی و بهرهوری، به ارمغان آورد و کام ها را شَهد و شیرین بخشد. در این صورت، بی تردید، نگرش ها و کنش مندی های نسل زِد، دارای مبانی تئوریک و معرفت مدار خواهد بود. فراموش نکنیم، نسلی که به معرفت و حکمت، اولویت بدهد، در میدان مدیریت، عمل و اثر، موفق خواهد بود. چنانکه نسلی که به ایدئولوژی و نقلیات و سنت های بدون بازسازی عقلانی و بازاندیشی و بی توجه به کاربردها و کاربست ها و ثمرات عینی و واقعی، بها و اولویت گزاف بدهد، گرفتار فقر و فلاکت و تلخ کامی و حیرت ، خواهد گشت. پشیمانی سودی ندارد.