کد خبر: 3958 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 05 بهمن 1401
دریغ و افسوس ژاله آموزگار برای ابوالفضل خطیبی
ژاله آموزگار، وداع خطیبی را زودهنگام خواند و گفت: به این سرزمین دوستداشتنیمان باید شیره جان داد و در رفع کاستیهایش کوشید. به نظر من خویشکاری همه ما این است که با آنچه میدانیم و میتوانیم رهرو این راه باشیم؛ کاری که خطیبی کرد. او کوشید با آنچه در توان او بود در این راه گامی بردارد. دستافزار او قلم بود و کلام. او نوشت و گفت و در این راه سوار تیزپایی بود. ولی افسوس خطیبیِ عزیزِ ما زود رفت.
به گزارش ایسنا، ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، در مراسم یادبودی که برای ابوالفضل خطیبی در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، سوگنامهای که برای او نوشته بود، خواند.
او در متن این سوگنامه نوشته است: «هنوز خیلی زود بود که خطیبی عزیز با دوستانش وداع کند. او در آغاز دهه شصت زندگیاش بود؛ دوران شکفتگی و پس دادن آموختهها. او هنوز بسیار سخن برای گفتن داشت.
آیا در این وانفسای پژوهش، در بازار کساد سنجیده سخن گفتن، برای خواندن، آموختن و تحقیق کردن زمان گذاشتن، بدون چشمداشت مادی قلم زدن، برای یک واژه چندین منبع را بررسی کردن، برای دستیابی به یک نسخه دست به دامان این و آن شدن که از ویژگیهای زندهیاد خطیبی بود، هنوز مشتری دارد؟ آیا خطیبیهای دیگری هنوز هستند و خواهند بود؟ آیا گرفتاریهای این روزگاران فرصتی خواهد داد که رهروان این راه از پای نایستادند و داوطلبانی نو در این راه گام بردارند و عاشقانه کار کنند؟
دلم میخواهد خوشبین باشم. دلم میخواهد به جوانان بااستعداد سرزمینم دل ببندم که در این راهند و همچنان از خاکستر ققنوسها سر برخواهند آورد و باز به این بازار کساد رونق خواهند بخشید. وگرنه روان خطیبیها به آرامش نخواهد رسید.
خطیبی ایران را همه همهویژگیهایش دوست داشت
دکتر خطیبی خطیبی عاشق این سرزمین بود. ایران عزیز ما را با همه ویژگیهایش دوست داشت. سرزمین ایران که تنها مشتی خاک نیست؛ فرهنگ آن است، بزرگان آن، شعر و ادب و اخلاق و صفا و صمیمیت مردم آن است، نواهای دلنشین و پایکوبیهای زیبا و دیدنی و گونههای متنوع زبانی اقوام آن است. فردوسی و شاهنامه و هویت ملی، رودکی و بیهقی و نظامی و حافظ و مولوی و صائب و نیما و شهریار آن است، گذشته غنی و پربار آن و پستیها و بلندیهای تاریخی آن است. زخمها و آسیبهای واردشده بر پیکر نازنین آن است. ایران یعنی مجموعهای از همه اینها و عشق به ایران یعنی دوست داشتن همه این جلوهها.
ولی آیا دوستداشتنِ تنها کافی است؟ نه، به نظر من، باید این مهر و محبت را باور کرد، باید نشان داد و باید در راه اعتلای تکتک آنها کوشید و باید در شناسایی هرکدام از آنها تلاش کرد و خطیبی تنها به دوستداشتنِ تنها بسنده نکرد. او در حد تواناییاش برای اعتلا و شناخت این فرهنگ بزرگ همت گماشت. درست مانند مادری که فرزندش را عاشقانه دوست دارد و این عشق او را به نگاهبانی فرزندش رهنمون میشود تا شیره جانش را در کام او بریزد، تیمار کند، بارورش سازد و سپس به بازگویی سجایای او بپردازد. تنها نشستن و از محبت دم زدن و قدمی برنداشتن به چه درد معشوق میخورد؟
به این سرزمین دوستداشتنیمان باید شیره جان داد و در رفع کاستیهایش کوشید. در ضمن از زیباییها و تواناییهای آن سخن گفت. به نظر من خویشکاری همه ما این است که با آنچه میدانیم و میتوانیم رهرو این راه باشیم، کاری که خطیبی کرد. او کوشید با آنچه در توان او بود در این راه گامی بردارد. دستافزار او قلم بود و کلام. او نوشت و گفت و در این راه سوار تیزپایی بود. ولی افسوس خطیبیِ عزیزِ ما زود رفت. در روزهای تلخ پس از درگذشت او شاهد همدردیهای صمیمانه و تسلیتهای از دل برآمده دوستان و دوستاران او هستیم؛ فهرست آثارش را نوشتند، کتابهایش را معرفی کردند، از مقالههای خواندنیاش سخن گفتند و از مدخلهای متعددی که در دایرةالمعارفها نوشته بودند نام بردند.