کد خبر: 48395 | صفحه ۱۱ | ایران و جهان | تاریخ: 10 تیر 1404
جنگ 12 روزه چه مسیری را پیش روی کشور قرار می دهد؟
تنهایی ایران و فرصت رویای ملی ایرانیان
روزگاری مارکوس اورلیوس میگفت:« زندگیِ هنرمندانه بیشتر شبیه کشتی گرفتن است تا رقصیدن، چون زندگی هنرمندانه در گرو آمادگی برای ایستادن مقابل حمله های ناگهانی و غیر منتظره است.» این عبارت به خوبی توصیفگر تجربه جمعی ملتی است که در این 12 روز، با وجود تمامی فشارها و خطرها، نه تنها ایستاد، بل توانست شکل دیگری از زیستن را تجربه کند. باری در تاریخ کهن و پرفراز و نشیب ایران، همیشه روزهایی بودهاند که تاریکی بر افق چیره گشته، و مرز میان زندگی و مرگ، امید و یأس، تنها با تصمیمی کوچک یا نگاهی عمیق مشخص شده است. امروز، در زمانهای که صدای جنگ، ایران را محصور کرده است، خواه در میدانهای واقعی یا در جبهههای رسانهای، اقتصادی و فرهنگی، رویای ایرانی، چهرهای دیگرگونه به خود گرفته؛ چهرهای که شاید بیشباهت به راه پیمبران سخترو که مولانا در مثنوی تصویر میکند، نیست: هر پیمبر سخترو بد در جهان/ یکسواره کوفت بر جیش شهان. رویای ایرانی در این روزگار رویای ایستادن با کرامت، با شرافت، با زبان فرهنگ و ریشه است. این رویا را میتوان به عنوان نمونه در حرفهای دختری دید که با چشمانی اشکبار در میانه های جنگ، رو به دوربین می گوید:« من افتخار می کنم که ایرانی ام». باری جنگ تمام شد، اما رویای ایرانی همچنان زنده است. دیدگاه نگارنده این است که این رویا، دیگر تنها معطوف به بقا نبوده، بلکه حالا باید معطوف به ساختن، بازسازی و توسعه در همه جنبهها گردد.
توصیف زمینهای(Context)
1-ایران در این جنگ از کمبود یک متحد استراتژیک رنج برد. چنانکه متفکران علم سیاست بارها گفتهاند کشورها دوست و دشمن داِئمی در عرصه بین المللی ندارند، بلکه منافع آنها در موقعیت های تاریخی است که دوست و دشمن را مشخص میکند. براین اساس رابطه ما با قدرتهای جهانی غربی و شرقی نمیتواند براساس یک خط مشی ثابت و بصورت یک سیاست ازلی و ابدی شکل بگیرد. این اصل در سیاست بینالملل، در رابطه با کشور ما، پیچیدگیهای بیشتری نیز مییابد. محیالدین مصباحی در کتاب «تنهایی استراتژیک ایران» اشاره میکند که ایران از روی ناچاری و چه آگاهانه یا نآگاهانه به گونهای استراتژیک تنهاست و به همین دلیل از هرگونه اتحادمعنادار با قدرتهای بزرگ محروم است.
2-ایرانیان در طول تاریخ نشان دادهاند که در موضع عافیت، عموماً، رفتاری نسبتاً غیرواقعگرا بروز میدهند، اما در دل بحرانها رویکردی واقعگراتر و معطوف به عقلگرایی پیش میگیرند که جای درستتر آن نه در این موقع، که در موقع عافیت و وضع غیربحرانی در کشور است. این وضعیت چرخه معیوبی را به وجود میآورد که آرمان رویای مشترک ایرانی را سترون میکند. به بیان دیگر، ایرانیان غالباً علیه دشمن یک اتحاد و جمعگرایی قدرتمند سلبی دارند، اما جهت رسیدن به رویای مشترک در قیاس با کشورهای توسعه یافته، کمتر جمعگرایی ایجابی دارند. ما در راستای مقابله با خطر، گفتمان ستیزمان به گفتمان وفاق نزدیک میشود، اما برای پیشرفت و توسعه، همچنان در چنبره گفتمان ستیز با همدیگر اسیر میمانیم.
3-ارتباط شبکه ایرانیان به مدد رسانههای جدید بیشتر شده و تهران به عنوان پایتخت و قلب تپنده ایران، عملا نمایندهای از کل مردم ایران با قومیتهای متفاوت است. تهران ترکیب وحدتبخشی از زیست اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کثرتهای ایرانی است. بدین ترتیب میتوان مشاهده کرد که ویژگی کهن وحدت در کثرت جامعه ایران، روزآمد شده و خود را در قالب جامعه ایران مدرن نیز نشان میدهد. به نظر میرسد که پلتفرم ایرانیان برای نیل به توسعه و رویای مشترک شکل گرفته است.
4-- این جنگ تحمیلی بیش از پیش اهمیت دکترین امنیت ملی و مباحثه درمورد آن را برجسته تر کرد. به نظر تفاوت در جهانبینی جمعگرایی و فردگرایی و نسبت میان آنها، به طور مستقیم بر شکلگیری سیاستهای دکترین امنیت ملی، نحوه مدیریت بحران و ارزشگذاری بر جان انسانها در شرق و غرب تأثیر گذاشته است. در فرهنگهای شرقی مانند چین و روسیه، جمعگرایی و حفظ انسجام و اقتدار ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اهمیت بیشتری نسبت به حقوق فردی دارد، به گونهای که در صورت لزوم، فداشدن یک یا حتی گروهی از شهروندان برای حفظ ثبات و امنیت کلان امری قابل قبول تلقی میشود. در مقابل، جوامع غربی بر پایه فردگرایی، ارزشهای اومانیستی و حقوق بشر بنا شدهاند و در این چارچوب، کرامت انسانی و جان هر فرد حتی در شرایط جنگی دارای اهمیت بالایی است. همین تفاوت باعث شده دکترین امنیت ملی در غرب بر اساس مشروعیت دموکراتیک، پاسخگویی به افکار عمومی و رعایت حقوق بینالملل طراحی شود، در حالی که در شرق، اولویت اصلی امنیت ملی حفظ بقاء نظام و کنترل تهدیدهای داخلی است، حتی اگر این به قیمت محدود کردن آزادیهای فردی یا اعمال سیاستهای سختگیرانه باشد.
خطرات پیش روی ایران
چندین خطر عمده و اساسی در شرایط کنونی وجود دارد که به گمان نگارنده باید آنها را در نظر داشت و نسبت به آنها حساس بود.
1-وقوع جنگ فراگیر با دشمن
2-ستیز گروهها و جریانهای سیاسی داخل کشور با یکدیگر
3-تشدید قومیتگرایی و احتمال شورشها که میتواند منجر به تجزیه بخشی از ایران شود و این مهمترین هدف دشمنان ایران است.
4-ضربه به ساختارهای دفاعی کشور
5-نفوذ دشمن در ساختارهای مردمی و حاکمیتی کشور
6-انزوای بیشتر و رادیکال تر شدن گفتمان ستیز در دکترین سیاست خارجی کشور
تاملی درباره جنگ و صلح
جنگ و صلح از کهنترین مسائل تاریخ بشر بودهاند و همواره ذهن فلاسفه، اندیشمندان سیاسی و جامعهشناسان را به خود مشغول کردهاند. در بستر پرتنش و خطرآفرین تقابل میان ایران و اسرائیل، این پرسشها دوباره با فوریت مطرح میشوند: جنگ چرا رخ میدهد؟ صلح چگونه ممکن است؟ و نقش انسان، دولت و جامعه در این میان چیست؟ واکاوی نظریات فلسفی و جامعهشناختی درباره جنگ و صلح، میتواند به فهم عمیقتر از این درگیریها و جستجوی راهحلهایی مبتنی بر خرد، عدالت و امنیت پایدار کمک کند. در زیر به نمونههای مهمی از این نظریات اشاره می کنیم.
1-ماکیاولی در دو کتاب شهریار و گفتارها معتقد است که جنگ نه تنها در صورت لزوم، بل برای حفظ قدرت و شکوه دولت، گاه لازم و حتی مطلوب است. او معتقد بود بقای یک کشور وابسته به توان نظامی بومی و مردمی آن است.
2-کانت در رساله صلح پایدار توضیح میدهد که صلح پایدار نه تنها یک آرمان اخلاقی، بل هدفی قابل دستیابی از طریق عقل و همکاری بینالمللی است. کانت پیشنهاد کرد که صلح پایدار نیازمند ایجاد یک فدراسیون جهانی از دولتهای دموکراتیک است که بر اساس قوانین عقلانی و احترام به حقوق بشر عمل کنند. او شرایط صلح را در دو دسته مقالات مقدماتی (مثل منع معاهدات مخفی و کاهش تسلیحات) و مقالات قطعی (مثل تشکیل جمهوریها و احترام به خودمختاری دولتها) تقسیم کرد. از نظر کانت، صلح نتیجه عمل به امر مطلق است که انسانها را ملزم میکند به گونهای رفتار کنند که عقل جهانی آن را تأیید کند.
3-روسو از آزادی فردی دفاع میکند و معتقد است که جنگ، وقتی به انسانها به مثابه ابزار نگریسته شود، کرامت انسان را پایمال میکند. در نگاه او، ملتها نباید قربانی بلندپروازی پادشاهان یا نخبگان شوند. او از ایده یک قرارداد اجتماعی حمایت میکرد که در آن افراد بخشی از آزادی طبیعی خود را برای ایجاد نظمی عادلانه و صلحآمیز واگذار میکنند. روسو همچنین از تشکیل یک کنفدراسیون اروپایی برای جلوگیری از جنگ حمایت میکرد، اما نسبت به عملی بودن آن بدبین بود، زیرا معتقد بود که منافع خودخواهانه دولتها مانع همکاری واقعی میشود.
4-برای هگل، دولت تجلی بالاترین شکل آزادی عقلانی در جامعه است. صلح واقعی فقط از طریق دولتهایی تحقق مییابد که اراده عقلانی را نمایندگی میکنند. اما حتی میان دولتهای عقلانی، ممکن است تضادهایی اجتنابناپذیر وجود داشته باشد که منجر به جنگ شود. هگل با ایدهی صلح دائمی کانت مخالف بود چون که صلحی که بر اساس اخلاق فردی و فدرالیسم جهانی باشد، بهزعم هگل، سطحی و غیرواقعگرایانه است. چون هر دولت واحدی مستقل با منافع خاص خود است و همیشه امکان تنش وجود دارد. صلح واقعی و پایدار نیازمند تکامل آگاهی سیاسی و حقوقی ملتها و دولتها است، نه صرفا توافق بینالمللی.
5-کارل فون کلاوزویتس، استراتژیست نظامی پروسی قرن 19، در کتاب درباره جنگ، جنگ را بهعنوان پدیدهای سیاسی و اجتماعی تحلیل کرد. کلاوزویتس را به عنوان نظریهپردازی معرفی میکنند که جنگ را نه صرفاً یک فاجعه، بل ابزاری عقلانی برای دستیابی به اهداف سیاسی میداند. کلاوزویتس را با جملهی معروفش که «جنگ ادامه سیاست با ابزارهای دیگر» است میشناسند. او معتقد بود که جنگ باید تحت کنترل عقلانیت سیاسی باشد و هدف آن نه تخریب کامل دشمن، بل دستیابی به توازنی است که صلح را ممکن سازد.
6-یوهان گالتونگ جامعه شناس نروژی که بنیانگذار اصلی رشته مطالعات صلح است از دو مدل یعنی صلح منفی که نبود جنگ یا خشونت مستقیم (مانند جنگ نظامی) است و نیز صلح مثبت که وجود عدالت اجتماعی، برابری، و رفع خشونت ساختاری (مانند فقر، تبعیض و نابرابری) است، نام میبرد. او معتقد است برای رسیدن به صلح مثبت باید علاوه بر پایان دادن به جنگ، ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تغییر کنند تا عدالت و برابری برقرار شود و نیازهای اساسی انسانها تأمین گردد. این تغییرات نیازمند مشارکت جمعی و ایجاد همبستگی اجتماعی است تا صلحی پایدار و واقعی شکل بگیرد.
چه باید کرد؟
1- پرسشی که در اینجا اهمیت دارد، این است که این تنهایی را چگونه باید درک کنیم و آیا راه غلبهای بر آن وجود دارد؟ جواد طباطبایی در کتابهایش ذیل تاملی درباره ایران توضیح داده است که تاریخ میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد. به تعبیر او، ایران به دلیل جغرافیای سیاسی خاص خود، در طول تاریخ، نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرار نگیرد، اما چاره آن نیست که این وضعیت را تقدیر محتوم خود بدانیم. به تعبیر طباطبایی، در برابر دائمی بودن تهدید و تجاوز بایستی اندیشهای از «مدیریت بحران» پیدا کنیم تا بتوان بر این ضعف طبیعی، با اراده معطوف به قدرت غلبه کرد. این قدرتمند بودنی که طباطبایی میگوید را میتوان به همه حوزهها از جمله نظامی، فرهنگی و اقتصادی تعمیم داد. به زعم نگارنده، قدرتمندی اقتصادی در اینجا بسیار مهم و چه بسا مهمتر از آن چیزی است که در ابتدا تصور میکردیم. برای قشر بزرگی از جامعه ایران، ناترازی بین دخل و خرج زندگیشان وجود دارد. این وضعیت بدِ اقتصادی و تورم بالا کمترین پیامدش تضعیف حس تعلق به وطن و حس همسرنوشتی در میان ایرانیان است.
2-تقویت جریان رویامند ایرانی و تقویت گفتمان وفاق و همدلی بین نیروهای متکثر ایرانی که همان مولفه فلسفی وحدت در کثرت هگل درباره ایران است(با حفظ خط قرمزهای امنیت ملی ایران). برای این منظور حاکمیت باید به خواستههای اکثریت مردم توجه کرده و به حقوق تمام ایرانیان(ولو اقلیت) احترام گذاشته شود. برای کشوری با موقعیت ژئوپولیتیک ایران، وحدت داخلی و درونی از نان شب واجبتر است.
3-توجه به تجربه تاریخی در جهت رویای مشترک ایرانی. نیچه درباره سودمندی و ناسودمندی تاریخ، با تمایزگذاری میان «تاریخ یادوارگی» و «تاریخِ شدن»، اولی را واجد خصلتی گذشتهنگر و دومی را آیندهنگر میداند. براین اساس، فهم تجریه تاریخی ما از تنهایی ایران، باید بتواند افقی به سمت غلبه بر این تنهایی و یافتن متحدان استراتزیک براساس منافع ملی بیابد. براین اساس نیاز به تجمیع و همافزایی ظرفیتها و امکانات داریم.
4- همبستگی میان ایرانیان داخل و خارج کشور. این همبستگی اگر براساس( به تعبیر مائوریتسو ویرولی)، تعلق خاطر به میهن صورت بگیرد، میتواند گامی مهم در جهت رویای مشترک ایرانی باشد. از آنجایی که بخش اعظم مهاجرین ایرانی در خارج از کشور ساکن کشورهای توسعه یافته؛ به ویژه در غرب هستند، می توان از این همبستگی در جهت توسعه با چشمانداز رویای مشترک ایرانی سود جست.
5- ایران باید بتواند در زمینه استراتژیک با قاصله گیری از دو گانه شرق و غرب متعلق به فضای جنگ سرد، با همه کشورهای جهان در سطوح مختلف براساس منافع ملی ارتباط بگیرد. انزوای ایران که یکی از اهداف اصلی دشمنان ایران است، به ضرر ایران تمام خواهد شد. این انزوا که ممکن است از داخل نیز حامیانی در جهت مخالف نیت دشمنان هم داشته باشد، مانع مهمی در برابر پیشرفت است. به عبارت بهتر، انزوا چه خودخواسته و چه تحمیلی، پیامدهای منفی برای کشور و مردم و آینده ایران خواهد داشت.
6-ایجاد همگرایی میان ارزش های فردی و جمعی. در این راستا باید بتوان از یکسو به دستاوردهای فردگرایی جامعه مدرن در بهرسمیت شناختن حقوق افراد در زمینه های مختلف متوسل شد و از سوی دیگر شهروند ایرانی را در یک حس ملی و رویای مشترک با دیگری سهیم کند. براین اساس نوعی ملیگرایی مدنی همسو با حقوق بشر می تواند افق آینده این رویای مشترک را نمایان کند.