کد خبر: 57594 | صفحه ۱۱ | ایران و جهان | تاریخ: 06 دی 1404
نفع ایران در همکاری با چه شرایطی است؟
مرز باریک همکاری با آژانس
یک تحلیلگر مسائل هستهای گفت: ایران سیاستی اتخاذ کرده است که دستکم همکاری خود با آژانس را ادامه دهد و این همکاری، به نظر من، به نفع ایران است؛ چرا که هرچه همکاری با آژانس ادامه پیدا کند، مشکلات ما با آژانس میتواند حلوفصل شود و پاسخ به سؤالات، در واقع کمک میکند که بهانه از دست اروپاییها و آمریکاییها خارج شود.
به گزارش ایرنا، در شرایطی که پس از حملات رژیم صهیونسیتی و ایالات متحده به تاسیسات هستهای ایران که تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار داشتند و عدم اجرای توافق قاهره (مدالیته جدید برای همکاری تهران و آژانس پس از از جنگ ١٢ روزه) در نتیجه سواستفاده تروئیکای اروپایی از سازوکار حل و فصل اختلافات در برجام، گمانهزنیها درباره آینده تعاملات هستهای ایران افزایش یافته است. تهران تاکید دارد که همچنان به عضویت خود در معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) پایبند بوده و ارتباطات فنی و حقوقی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی از مسیر نمایندگی دائم ایران در وین ادامه دارد؛ همزمان، با توجه به فضاسازیهای صورت گرفته پیرامون وضعیت برنامه هستهای ایران، برخی تحلیلگران بر ضرورت اولویت دادن به همکاری با آژانس تأکید کرده و آن را راهکاری برای جلوگیری از شکلگیری بهانههای جدید هستهای علیه تهران دانسته است.
«محمد اسلامی» رئیس سازمان انرژی اتمی و معاون رئیس جمهور روز (چهارشنبه سوم دی) در حاشیه جلسه هیات دولت در جمع خبرنگاران با اشاره به اینکه در خصوص همکاری درباره مراکزی که بمباران شده، در ماده ۶۸ پادمان فقط آسیبها و حوادث طبیعی قید و حمله نظامی و جنگ در آن دیده نشده است، گفت: اگر آژانس با جنگ و حمله نظامی موافق است این را باید مصوبه کنند و بگویند بله، حمله به تاسیسات هستهای تحت پادمان مجاز است اما اگر مجاز نیست، باید محکوم کنند و وقتی محکوم کردند باید اعلام شود که شرایط بعد از جنگ چیست؟ اگر که شرایط بعد از جنگ مدون است، آژانس اعلام کند تا، ما طبق آن رفتار کنیم اما اگر نیست، تقاضای ما این بوده است و به آنها نوشتیم، بایستی تعریف و تدوین و مشخص شود که اگر برای یک صنعت هستهای که تحت ثبت آژانس و تحت وزارت آژانس است، حمله نظامی شد، چه اقدامی باید صورت بگیرد.
رئیس سازمان انرژی اتمی تصریح کرد: تا این موضوع تعیین نشود، فشار سیاسی و روانی و پیگیریهای بیربط برای بازرسی دوباره از تأسیسات بمبارانشده و تکمیل عملیات دشمن پذیرفته نیست و پاسخ داده نخواهد شد.
برای بررسی این موضوع با حسن بهشتیپور، تحلیلگر مسائل هستهای گفتوگو کردیم.
از زمان توقف توافق قاهره، تهران بر این امر تاکید دارد که همچنان عضو NPT و ارتباط با این نهاد از طریق نمایندگی ایران در وین در جریان است؛ این موضوع البته این ابهام را ایجاد کرده است که سازوکار این همکاری با وجود عدم حضور بزارسان آژانس در ایران چیست؛ برای تببین موضع ایران چه مواردی باید مدنظر قرار بگیرد؟
اولاً اگر ما از نگاه آژانس نگاه کنیم، مدیرکل آژانس صراحتاً اعلام کرده است که ما دسترسی و بازرسی به مراکزی که به آنها حمله نشده داریم. این نشان میدهد که بازرسیها در ایران همچنان جریان دارد؛ یعنی اینگونه نیست که اساساً بازرسان در ایران حضور نداشته باشند. حداقل به گفته و ادعای آقای گروسی، دسترسی وجود دارد. به نظر میرسید که در آن جلسه، باید از آقای بقایی سؤال میشد که آیا منظور آقای گروسی از این سخن، دسترسی به سایتهایی است که مورد حمله قرار نگرفتهاند؛ یعنی نطنز، فردو و اصفهان. علاوه بر این سه مورد، آقای گروسی مدعی است که بازرسی یا بازدید را داشته و همچنان دارد.
این نکته اول نشان میدهد که ایران سیاستی اتخاذ کرده است که دستکم همکاری خود با آژانس را ادامه دهد و این همکاری، به نظر من، به نفع ایران است؛ چرا که هرچه همکاری با آژانس ادامه پیدا کند، مشکلات ما با آژانس میتواند حلوفصل شود و پاسخ به سؤالات، در واقع کمک میکند که بهانه از دست اروپاییها و آمریکاییها خارج شود.
با این حال، عدهای در کشور همچنان مصرّ هستند که بگویند همه اینها بهانه است و به اصطلاح، مشکل ما با آژانس حل نمیشود مگر اینکه از لحاظ سیاسی حل شود. مفهوم «حل سیاسی» هم این است که اصلاً در چارچوب آژانس نیست، بلکه مثلاً باید یک توافقی بین ایران و اتحادیه اروپا یا بین ایران و آمریکا صورت بگیرد. از نظر آنها، وقتی موضوع از لحاظ سیاسی حل شد، آژانس هم تبعیت میکند. در این زمینه، مثال انپیتی را میزنند و میگویند بعد از برجام، وقتی توافق برجام به دست آمد، آن موضوعی که به آن «ابعاد احتمالی نظامی» یا PMD میگفتند، حلوفصل شد و تحت عنوان «موضوعات گذشته و آینده» پرونده را برای همیشه بستند.
حال، در هر صورت، چه آن نظر را بپذیریم که این اقدام باید از لحاظ سیاسی حل شود، و چه نظر بنده و امثال بنده را قبول داشته باشیم که ایران میتواند واقعاً با آژانس به توافق برسد، ولو اینکه اروپاییها مخالف باشند یا آمریکا مخالفت کند، تجربه نشان داده که این امر شدنی است. همانطور که مدالیتهای که آقای لاریجانی در شش بند با آژانس به آن توافق رسید، یا مدل آقای صالحی در زمانی که رئیس سازمان انرژی هستهای بود که در سه بند با آژانس به توافق رسید و حداقل دو بند آن اجرایی شد. میخواهم بگویم که واقعاً میشود و اینطور نیست که بگوییم دستنیافتنی است.
حال، مشکل فعلی چیست؟ مشکل اساسی این است که ایران میگوید طرف مقابل حتی محکوم هم نکرده است اقدامی را که خلاف همه قواعد آژانس و قواعد بینالمللی بوده؛ یعنی حمله به مراکزی که تحت نظر آژانس بودهاند. آژانس هر سه ماه یکبار از این سه مرکز گزارش میداد، با ذکر جزئیات: اینکه چند سانتریفیوژ فعال بوده، چه مقدار اورانیوم غنیشده وجود داشته، وزن آن با گرم ذکر میشده و درصد غنیسازی هم مشخص بوده است.
اکنون، از زمانی که حمله صورت گرفته، آن مراکز ناامن شدهاند و عملاً دسترسی به آنها دشوار است. آژانس برای دسترسی به مراکزی که مورد حمله قرار گرفتهاند، باید ترتیباتی را با طرف ایرانی توافق کند؛ یعنی به ترتیبات جدید نیاز است. دیگر نمیشود بر اساس پادمان هستهای معمول بازدید انجام داد، چون پادمان هستهای برای شرایط عادی تعریف شده است. منظور از پادمان اصلی، ترتیبات اجرایی انپیتی است؛ یعنی وقتی یک کشور پیمان انپیتی را میپذیرد، با آژانس یک توافق پادمان امضا میکند که در آن، دو طرف دقیقاً مشخص میکنند بازرسیها، نظارتها و کنترلهای آژانس با چه ترتیبی انجام شود و چه پروتکلی داشته باشد. به این مجموعه توافقات، پادمان هستهای گفته میشود و این پادمان برای شرایط عادی طراحی شده است.
اما در تاریخ بیسابقه است که به سایتهایی که تحت نظارت آژانس بودهاند، حمله شود. اساساً برای چنین وضعیتی تشریفات و تضمینهایی از قبل تعریف نشده و توافقی وجود نداشته که مشخص کند در چنین شرایطی، بازرسی، کنترل و نظارت چگونه باید انجام شود. بنابراین، ناگزیر باید در این زمینه با طرف ایرانی به یک توافق جدید رسید. این موضوعی است که عقل سلیم هر کسی آن را میپذیرد.
با این حال، کشورهای غربی مدام فشار میآورند که ایران باید دقیقاً اجازه بدهد آژانس برود و اعلام کند که چه مقدار از این ذخایر باقی مانده، چه مقدار منهدم شده، آیا سانتریفیوژ سالم مانده یا نه، و امثال این موارد. پاسخ ایران هم روشن است: ایران میگوید که برای بازرسی، کنترل و نظارت، نیاز به ترتیبات جدید وجود دارد و نمیشود بهصورت عادی عمل کرد. بهویژه آنکه امنیت هستهای و عدم اشاعه هستهای، موضوعاتی هستند که ایمنی هستهای در آنها طبق اساسنامه آژانس در اولویت اول قرار دارد. بنابراین، ابتدا باید در این زمینهها تمهیدات لازم اندیشیده شود و توافقاتی صورت بگیرد.
اصرار بر اینکه «میخواهیم فوراً به محل بازدید برویم»، بیشتر نشاندهنده سیاسی بودن ماجراست و بیش از آنکه فنی باشد، بهانه و سوژهای برای افزایش فشار بر ایران است.
ایران باید مذاکرات مستمر و گفتوگوی مستقل با آژانس را پیگیری کند
برخی تحلیلگران معتقدند با توجه به عدم مذاکره با ایالات متحده، در مرحله کنونی باید همکاری با آژانس در دستور کار قرار بگیرد که بهانه جدید هسته ای، متوجه تهران نشود، این پیشنهاد در کنار موضع تهران مبنی بر اینکه آژانس باید سازوکاری برای دسترسی به تاسیسات بمباران شده ارائه کند، چگونه قابلیت عملیاتی پیدا میکند؟
توافق قاهره در حد کلیات بود؛ یعنی یک چارچوب کلی به دست آمده بود، اما اصل ماجرا، یعنی جزئیات اینکه چگونه کنترل انجام شود، چگونه نظارت صورت بگیرد، چگونه اساساً از مکانی که امکان بازدید از آن وجود دارد بازدید شود و بسیاری مسائل دیگر، مشخص نشده بود. منظورم این است که حتی بحث نابود شدن آن توافق هم به این دلیل مطرح میشود که اروپاییها به سمت اسنپبک رفتند و ایران از قبل اعلام کرده بود که اگر اسنپبک فعال شود، عملاً آن توافق از بین میرود؛ که همینطور هم شد.
اما الان مسئله اصلی این نیست که گذشته را واکاوی کنیم. نگاه باید به آینده باشد؛ یعنی باید یکبار برای همیشه تلاش کنیم مشکلات را از طریق آژانس حلوفصل کنیم. به هر حال، آن کلیات میتواند بهعنوان یک پیشنویس برای یک توافق جدید مطرح باشد، اما اصل ماجرا، جزئیات است. من همیشه گفتهام که شیطان در جزئیات است؛ بنابراین باید بر سر جزئیات به توافق برسیم. این کار نیازمند مذاکرات مستمر و گفتوگوی مستقل با آژانس است.
متأسفانه برخی در داخل کشور بهگونهای درباره آژانس فضاسازی میکنند و صحبت میکنند که انگار با یک جاسوسخانه طرف هستیم؛ یعنی میخواهند آژانس را بیاعتبار کنند. در حالی که ببینید، ممکن است دو نفر از کارکنان آژانس، یا دو سه نفر از بازرسان آن، جاسوس باشند، یا با اسرائیل و آمریکا ارتباط داشته باشند، یا حتی خود مدیرکل رفتار سیاسی و غیرحرفهای از خود نشان دهد؛ اما این دلیل نمیشود که بگوییم کل آژانس بیاعتبار شده است. آژانس تنها نهادی است که نظارت و کنترل فعالیتهای هستهای همه کشورها، از جمله ایران، را بر عهده دارد؛ مگر اینکه ما اساساً نخواهیم هیچ نظارت و کنترلی از سوی آژانس وجود داشته باشد.
بله، اگر نخواهیم، میتوانیم کلاً قید آژانس را هم بزنیم؛ اما اگر میخواهیم در چارچوب بینالمللی و قواعد بینالمللی به دنبال انرژی هستهای باشیم، باید با آژانس گفتوگو کنیم، مذاکره کنیم و اشکالات را هم صریحاً به آنها بگوییم. حتی میتوانیم، اگر واقعاً مستنداتی داریم، علیه آژانس به دادگاه لاهه شکایت کنیم.
اما به هر شکل، پیشنهاد من این است که واقعاً به سمت حلوفصل مشکلاتمان با آژانس حرکت کنیم.
تجربه ثابت کرد که ذخایر اورانیوم بازدارندگی ایجاد نمیکند
به نظر میرسد که وضعیت مواد هستهای غنیشده در ایران پس از جنگ تحمیلی دوازده روزه، اصلی ترین اختلاف میان ایران و آژانس باشد. با توجه به فضای موجود یعنی نیاز به مشخص شدن ترتیبات جدید همکاری میان ایران و آژانس و همزمان اصرار آژانس برای اطلاع از وضعیت این مواد و در بنبست بودن مذاکرات سیاسی با ایالات متحده و غرب، برای جلوگیری از تبدیل شدن این مساله به بحران چه باید کرد؟
برخی از ما دچار یک خطای شناختی شدهایم و آن این است که سالهاست در این کشور مدام گفته میشود ذخایر اورانیوم بازدارندگی ایجاد میکند. عدهای در کشور ما میگفتند باید ذخایر اورانیوم را بالا ببریم و این افزایش، اصولاً پشتیبانی بسیار خوبی ایجاد میکند تا طرف مقابل جرأت نکند به ما حمله کند و برای ما بازدارندگی به وجود میآورد. این استدلال بر این پایه بود که ذخایر اورانیوم میتواند بازدارندگی ایجاد کند.
در حالی که در عمل دیدیم چنین نشد. ذخایر اورانیوم ما، طبق گزارش آژانس، از بهمن ۱۴۰۳ حدود ۱۷ کیلو بود و در خرداد ۱۴۰۴ به حدود ۴۰۸ کیلو رسید؛ یعنی تقریباً دو برابر شد و حتی در گزارش بعدی آژانس عدد ۴۳۲ کیلو ذکر شد. خب، شما تصور کنید این افزایش قابلتوجه، کجا برای ما بازدارندگی هستهای ایجاد کرد؟
من بهعنوان یک پژوهشگر میگویم: اگر این ذخایر زیر خاک مدفون شده باشد، چه روی میز باشد چه زیر میز، برای مذاکره چه معنایی دارد؟ اگر قرار بود ابهام هستهای داشته باشیم، چرا همانجا را بمباران کردند؟ اگر قبلا به جای دیگری منتقل شده باشد، به این وضعیت اصطلاحا «ابهام هستهای» میگویند. خود ابهام هستهای یک سیاست است.
اما مسئله این است که ما به نظر میرسد هنوز دقیقاً نمیدانیم چه میخواهیم و چه تحلیلی داریم. باید کمی درستتر فکر کنیم. آیا لازم نیست در برخی رویکردها یک بازنگری انجام داده و برآورد جدید داشته باشیم؟ اینکه بهجای اورانیوم، چه کارت جدیدی میتوانیم روی میز بگذاریم و چه فکر و راهبرد جدیدی را باید بهعنوان ابزار اصلی وارد معادله کنیم.