کد خبر: 33786 | صفحه ۱ | تاریخ: 17 شهریور 1403
حسرت های بنیادین یک ملت / محمدعلی نویدی
منظور من از حسرت « regret » یعنی پشیمانی و افسوس خوردن و احساس غم و اندوه و اسف داشتن است. وقتی می گوئیم ای دریغا آرزو داشتم با موفقیت برگردم، حیف که با حسرت برمی گردم، یعنی حالتی را بیان می کنم که حالت نادمت و از دست رفته است. به گمان بنده حسرت ها دو نوع هستند: ۱- حسرت های فرعی که قابل جبران و تلافی می باشند؛ مثل، عدم موفقیت در کنکور یا بیماری گذرا و دچار خسارت مالی شدن و غیره. و ۲- حسرت های بنیادین که قابل جبران و تلافی نیستند. بنابراین، بسیار بجاست به حال ملتی که موجب حسرت های بنیادین شده است و در ارکان و عناصر زندگی جاری ساخته است، تأسف و افسوس خورده شود. ملتی که سرچشمه و منبع و منشأ خردورزی و دانشوری را خشکانیده باشد، عواطف و هیجانات و شور و شوق و شعور زندگی را پژمرده و فسرده باشد، و آرزوها و رویاهای نسل های خود را منجمد و منقبض نموده باشد و مهم تر، عقل ها و عقلانیت ها و اندیشه ها و اندیشیدن ها و کوشیدن ها و اثرآوری در آن ملت به خواب رفته باشد و مغفول گشته باشد. آری، حسرت و افسوس عمیق و بنیادی در چنین وضعیتی ظهور و بروز میکند؛ و خسارت و خسران جبران ناپذیری پیش می آورد.
حسرت ها ذهن و ضمیر ملت ها را در گذشته نگه می دارند و آنان را در ساحت غفلت متوقف و متحیر می سازند. حیرت بی اثر نتیجه حسرت بیهوده و بی فایده است و در عالم تحیر و تعجب زندگی سازی و آینده پردازی امری عبث و ابتر باقی می ماند. باری، حسرت های بنیادی شالوده و شیرازه زندگی آدمیان و ملل و جوامع را از هم می گلسند و می پاشاند و متلاشی می سازد. پرسش اصلی در این باره این است که حسرت های بنیادین چیستند و چگونه ظهور و بروز می کنند؟ حسرت های بنیادین ریشه در دوری و جلای وطن دارند، وطن تنها یک اقلیم و محدوده سرزمینی خاص نیست، وطن با زاده شدن و زادگاه و وضعیت اگزیستانسیال و افکتیال « وجودی- اثری » ما نسبت هستی و اثرمندی دارد؛ وطن و وجود، در حقیقت، ساحت خردمندی و آشیانه مأنوس و مألوف زیست ماست. آدمیان در اصل از جنس خرد و خردمندی و متعلق به ساحت عقلانیت هستند نه از جنس جهالت و حماقت و بی خردی و بی کاری. فلذا، حسرت های بنیادین یک ملت و جامعه، زمان های دوری از ساحات خردورزانه و عقلانیت اثربخش و کار و کوشش سازنده هستند؛ این اوقات جدایی از اخلاق و فرهنگ و ادب و ادبیات و هنر و موسیقی و تمدن است؛ این اعصار زمان فراموشی اصالت و انسانیت اصیل انسان می باشد. حسرت های بنیادین، همان افسوس ها و تأسف ها و تأثرهای گذر عمر و اتلاف اوقات نقد و اصیل زندگی در خصومت ها و ستیزه ها و جنگ ها و جدال ها و جدل های بیهوده است. حسرت بنیادی، حسرت ایستادن در خشم و غضب و بی خردی ست. آری، اتلاف عمرها و عصرها و نسل ها، خسارت و حسرت جبران ناپذیری ست. وقتی زندگی معقول و منطقی را از آدمی بستانند و او را به امر دست نیافتنی حواله دهند و در وعده و وعید نگه دارند، افسردگی و عقب ماندگی و فقر و فلاکت سراغ انسان می آید و حسرت را بجای نصرت به ارمغان میآورد. غفلت شهروندان و ظلم و ستم ستمگران از عوامل ایجاد اصلی حسرت های بنیادین می باشد.
بسیار حائز اهمیت است که دقت کنیم و در سطح و مرتبه احساسات و هیجانات و مناسک بی اثر و بی خاصیت نمانیم و به اصل ها و معرفت ها التفات کنیم تا طراوت و سرسبزی را به واقعیت زندگی برگردانیم و در راه و مسیر رشد و بالندگی قرار گیریم و وضعیت خود را دریابیم. حسرت ها با میل به خردمندی ها و اندیشه ورزی ها و کارهای عاقلانه کاهش می یابد. مراقب باشیم عقل مان بخواب زمستانی نرود و همواره در پویایی و شکوفایی بماند و بدانیم به میزان آگاهی و آزادی از خرافات و خواب های تصنعی دور خواهیم شد. یادمان باشد ملتی که در حسرت های بنیادین بماند و تفکر و تلاش سنجیده و اثربخش و نافع را به نسیان بسپارد، هرگز در تاریخ فرهنگ و تمدن جایگاه شایسته و سزاوار نخواهد داشت. حسرت های بنیادین زمان های زندگی سوز یک ملت هستند. مثل حمله مغولان، اعراب و شاید افغانها.