سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
راضیه عقیلیمهر در عصر ایران می نویسد: دکتر سید جعفر حمیدی استاد پرسابقۀ ادبیات درگذشت. او متولد ۵ آذرماه ۱۳۱۵ در بندر بوشهر و فارغالتحصیل دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی مشهد بود. بیش از ۴۰ سال در دانشگاههای کشور به ویژه دانشگاه شهید بهشتی تذریس کرد و کارنامه پربازی باشرکت و ارائه مقاله و سخنرانی در سمینارها و کنگرههای علمی و ادبی داخل و خارج از کشور و تألیف بیش از ۴۰ عنوان کتاب در حوزههای مختلف بر جای گذاشت. خبر درگذشت استاد دکتر سیدجعفر حمیدی، ادیب، شاعر، پژوهشگر و یکی از مفاخر علمی و فرهنگی ایران و خاصه خطه بوشهر، برایم تلخ و سنگین بود. در دل این غم اما، چیزی فراتر از فقدان یک چهره دانشگاهی نهفته است. چون ما نه فقط یک استاد که انسانی کمنظیر را از دست دادیم. سیدجعفرحمیدی از آن دست فرهیختگانی بود که فروتنیاش به سان آفتاب بوشهر، گرمابخش دلها بود. کسی که نامش در عرصه ادبیات، شعر، پژوهش و آموزش میدرخشید. اما در برخورد با نسل تازه و جوان در عرصه ادب، جبهه نمیگرفت. روحیه معلمی وجودش را فراگرفته بود و بیهیچ تکلفی مشوق و همراه میشد تا چیزی را از ادبیات فارسی بیاموزد یا یادآوریتان کند هر چند اندک. هنوز نمیدانم چطور ممکن است انسانی با آن جایگاه غنی، وقت با ارزش خود را بگذارد و آثاری از یک نویسنده جوان را بخواند، دربارهشان یادداشت بنویسد و مهمتر از آن، بیچشم داشت و با مهربانی تمام، دست حمایت بر شانه اش بگذارد. آن هم در روزگاری که بسیاری از بزرگان در حصار عناوین و مشغله گوناگون فرصت همکلامی با تازهکارها و جوانترها را نمیدهند چون به ایل و طایفه و اعتبارشان افتخار میکنند و غرور استعداد و همه چیزدانیشان گوش فلک را کر کرده است. او با آغوشی باز با نگاهی مهربان و با زبانی ساده و دقیق نسل تازه را به خود نزدیک میکرد و الهام بخش بود نه تنها در کلام که در عمل، در زیستنی که بر پایه صداقت محبت و مسئولیت فرهنگی شکل گرفته بود.
شخصیت این فرهیخته ارجمند از نسلی شکل گرفته بود که در آن اندیشه و استعداد و تلاش ذاتی نهادینه شده بود. نسلی که نه تنها در عرصههای علمی بلکه در عرصههای انسانی نیز به دنبال عمق و معنا بودند.
زنده یاد استاد حمیدی نه تنها اهل واژه بود که به واژه حرمت میگذاشت چون شاعر بود. اما نه تنها در قالب و وزن که در جان زبان فارسی حرمت میگذاشت. بسیار بر درست گفتن و درست نوشتن واژگان پارسی در بیانات روزمره تأکید داشت و برای او پاسداشت زبان یک دغدغه اصیل بود.
این نگرانی و تاکید و رنج استاد برای یاددادن بیشتر به خاطر آیندگان بود که در بحبوبه فناوری ها به بهانه به روز بودن به ویژه در نسل جدید زبان بیهویتی را برای تعامل با یکدیگر وارد چرخه ارتباطیشان کردهاند که بیشتر جنبه تقلیدی دارد و اصالت زبان فارسی در آن کمتر فرصت ظهور یافته است.
بدون شک در حوزه نقد و پژوهش ادبی چهرهای مرجع بود. نگاهش ژرف، علمی و همزمان انسانی بود. نگاهی که آثار را نه فقط به عنوان متن بلکه به عنوان بخشی از فرهنگ زنده میخواند.
او عاشق بوشهر بود که این شعر زیبا را سرود: «سی بوشر هیچکه دلش مثه مو غمگین نبیده/ دل هیچکی مث مو یه کاسه خین نبیده». اما بوشهر در نگاهش فقط یک شهر نبود. یک هویت فرهنگی و معنوی بود که در شعرش نوشته هایش و رفتارش جاری بود.
یادش همیشه زنده و راهش چراغ راه جوانانی باشد که در سایه بزرگان بیادعا قد میکشند و به یاد او بخشی از یادداشت را که در نهایت لطف دربارۀ چند اثر این کمترین در «اتحاد خبر» نوشته بود نقل میکنم:
«استعدادها را دریابیم، لیاقت ها را، شور و اشتیاق به نوشتن را، درگذرگاهی پر از استعداد که سالها است در هر گوشه از کشور به ویژه در این سرزمین پراستعداد که لیاقت را از خورشید درخشان میگیرد و استعداد را از این دریای بیکران دارد. سرزمین ما و زمین دیار ما جایگاه بودنها و جاودانه زیستنها است. که صدها سال در غربت زیسته و به تنها زیستن، خو گرفته است.
در این سرزمین گرمازده و تفته جنوب که با همه نارساییها، همیشه بوی عشق داده است و طعم محبّت، تا بوده، صمیمیت بوده و صفا بوده و جایگاه وفا. خاصیت استعداد این است که به روشنی میتابد و با راستی میآغازد. قلم به دست گرفتن کار آسانی است. اما با آن راه پیمودن، آسان نیست و چه بسیار دشواریها و ناهمواری را باید پیمود یا آزمود تا قلم در دست، جان بگیرد و خو بگیرد.