کد خبر: 50320 | صفحه ۱ | تاریخ: 15 مرداد 1404
ديپلماسي جنگ و صلح
دکتر کيهان برزگر، استاد روابط بين الملل / جنگ 12 روزه ايران و اسرائيل پويايي مذاکرات هسته اي بين ايران و آمريکا را تغيير داده و اکنون دو طرف به دنبال اهرم هاي جديد چانه زني با استفاده از ديپلماسي جنگ و صلح براي پيشبرد اهداف خود هستند. ترامپ تلاش دارد اهرم چانه زني خود در مذاکرات احتمالي را با تکيه بر «ديپلماسي جنگ» و از طريق تهديد به حمله مجدد به تاسيسات هسته اي تقويت کند. در مقابل، ايران تلاش مي کند تا اهرم چانه زني خود را با تکيه بر «ديپلماسي صلح» و از طريق يک «همکاري حساب شده» با آژانس بين المللي انرژي اتمي و همزمان تاکيد بر ضرورت حفظ و تداوم غني سازي اورانيوم در خاک ايران افزايش دهد.
برخلاف برخي از تحليل هاي غربي اکنون موضوع تداوم آتش بس يا حمله مجدد اسرائيل يا آمريکا الزاما در تمرکز ديپلماسي ايران قرار ندارد. هدف اصلي همچنان تداوم ديپلماسي براي رفع تحريم هاي اقتصادي است. اصرار طرف هاي غربي به تداوم مذاکرات هسته اي خود نشانگر اين امر است که بمباران هاي سنگين اسرائيل و آمريکا منجر به تغيير موضع ايران درحفط غني سازي اورانيوم در خاک ايران نشده است. همزمان ايران توان تدافعي و تهاجمي خود را در واکنش به يک حمله احتمالي ديگر حفظ و به سرعت بازسازي کرده و در شرايط هوشياري کامل (بعد از فريب اوليه در جنگ 12 روزه) قرار دارد و مطمئن است که قادر به پاسخگويي موثر نظامي اين بار با قدرت بيشتري است. ضمن اينکه سياست تغيير رژيم در ايران با يک حمله نظامي خارجي و بدنبال آن شورش داخلي هم موفق نبوده که همين امر اهرم چانه زني غربي ها در مذاکرات را تا حد زيادي تضعيف مي کند.
همزمان جنگ 12 روزه ظرفيت ها و محدوديت هاي استراتژيک دو طرف درگير را در تداوم جنگ يا شکستن آتش بس تا حد زيادي آشکار کرده است. به قول رئيس جمهور مسعود پزشکيان «دو طرف هم زدند و هم خوردند و معلوم نيست که پيروز جنگ چه کسي است». نکته مهم اينکه عدم موفقيت اسرائيل و آمريکا در دستيابي به اهداف سه گانه اعلام شده، يعني نابودي برنامه هسته اي، تضعيف برنامه موشکي، و در ميانه راه تغيير رژيم، حتما به معناي عدم شکست ايران در اين جنگ است. به واقع، اين جنگ نشان داد که بازدارندگي و پيروزي مطلق در جنگ هاي امروز يک امر نسبي بوده و برتري تکنولوژيک اسرائيل و آمريکا به وسيله برتري ژئوپلتيک، مقاومت پذيري و پويايي نوظهور انسجام ملي (به ويژه تقدس يافتن تماميت ارضي در نزد عموم) جبران شده است.
باور غالب در روابط بين الملل اين است که «جنگ ادامه ديپلماسي است». اما پويايي هاي جنگ 12 روزه نشان داد که به موازات آن صلح هم مي تواند ادامه ديپلماسي باشد. شعار ترامپ و جنبش مگا ايجاد «صلح از طريق قدرت» بوده است. بر همين مبنا، ترامپ با نمايش قدرت نظامي آمريکا در بمباران تاسيسات هسته اي ايران در توهم ايجاد صلح پايدار بود. اما واقعيت اين است که نه تنها صلحي با ايران ايجاد نشده، بلکه شاهد افزايش تنش در منطقه و چنددستگي سياسي در ساير نقاط جهان هستيم. به واقع، در دنياي امروز جنگ و قلدري الزاما منجر به صلح پايدار نمي شود. دولت هاي تمدني همانند ايران بنا به جبر خود را با تحولات ژئوپلتيک دوران پساجنگ سازگار کرده و حتي الگوي حکمراني خود را در سطوح سياستگذاري خارجي و داخلي تعديل مي کنند. يک نمونه آشکار، تصويب نهاد «شوراي عالي دفاع» در روزهاي اخير به منظور تصميم گيري سريع و واکنش کارآمد در شرايط تهديد فوري براي بقاي کشور است. در حوزه سياست داخلي هم انجام اصلاحات سياسي-اجتماعي، اقتصادي و تکنولوژيک در جهت سازگاري با شرايط جديد اجتناب ناپذير هستند.
در مقابل اين ديپلماسي جنگ، راه حل عاقلانه تر رويکرد انعطاف پذير، چند لايه و متعادل «صلح از طريق ديپلماسي» است که بر مبناي امکانات موجود خواهان پرهيز از ادامه جنگ در شرايط اضطرار و وجود تهديد مي باشد. اکنون اين رويکرد با هدف افزايش قدرت چانه زني ايران در مذاکرات احتمالي هسته اي بر مبناي ظرفيت هاي موجود کشور از چند جنبه در حال اجرا است. نخست، با تداوم همکاري و تماس ها با آژانس بين المللي انرژي اتمي، ايران رويکرد صلح طلبانه اي را در پيش گرفته و همزمان همکاري کامل با اين سازمان را منوط به عدم حمله مجدد آمريکا کرده است. دوم، ايران با اعزام هيئت نظارت آژانس صرفا به منظور نحوه تنظيم سازوکار همکاري هاي آينده با اين سازمان موافقت کرده، که اين خود اهرم چانه زني صلح طلبانه ايران را در مذاکرات هسته اي افزايش مي دهد، چون تنها نيروي ميداني براي راستي آزمايي وضعيت تاسيسات هسته اي و اورانيوم غني شده موجود در سايت ها است. سوم، ايران عدم خروج از ان. پي. تي (معاهده منع اشاعه هسته اي) را منوط به عدم اجراي اسنپ بک از سوي اروپايي ها کرده است. ايران به درستي تصميم گرفته تا از حضور در ان. پي. تي و همکاري حساب شده با آژانس براي تداوم ديپلماسي و افزايش قدرت چانه زني خود در مذاکرات هسته اي استفاده کند.
در چارچوب ديپلماسي صلح، شايد مهمترين ابزار چانه زني ديپلماسي ايران در شرايط فعلي همچنان ادامه سياست مذاکره براي رفع تحريم ها (همانند دوران پيش از جنگ) باشد. يکي از دلايل مهمي که ايران را را به پذيرش آتش بس در روزهاي پاياني جنگ قانع کرد، اميد به مذاکره براي کاهش تنش و رفع تحريم ها براي بهبود وضعيت اقتصادي کشور بود. اکنون اگر اروپايي ها اسنپ بک را اجرايي کنند و تحريم هاي گسترده اقتصادي سازمان مللي برگردند، اشتهاي ايران براي توقف ديپلماسي به ناچار افزايش مي يابد و بازنده اصلي اين تحول مطمئنا خود اروپايي ها خواهند بود. تحريم هاي بيشتر آمريکا نيز به تدريج و بنا به جبر واکنش تهاجمي ايران را در حوزه هاي آسيب پذير آمريکا در حوزه خليج فارس و منطقه در پي خواهد داشت. در اين وضعيت، اعراب منطقه بيشتر از گذشته نگران گسترش تنش و جنگ به مرزهاي ملي خود و همزمان تقويت بيش از اندازه رژيم پادگاني فعلي اسرائيل در توازن قواي منطقه اي مي شوند.
فراتر از تمامي چالش هاي جنگ 12 روزه، فرصت براي يک ديپلماسي جدي، روند محور و صلح طلبانه بنا به مقتضاي تحولات ژئوپلتيک دوران پسا جنگ فراهم شده است. مواضع جنگي ايران و اسرائيل در روند زمان به ناچاربر مبناي «موازنه وحشت» تعديل مي شوند، چون اين دو کشور در نهايت زبان يکديگر را مي فهمند. موضوع اصلي و پيچيده تر چگونگي مواجهه با غرب و به ويژه با آمريکا براي رفع تحريم ها و حمايت مطلق از اسرائيل است. يک ديپلماسي خوب بايد اهرم هاي چانه زني (مواردي که در بالا اشاره شد) خود را تقويت کند، مقاومت پذيري کشور در مذاکرات هسته اي را بالا ببرد، و همزمان به طرح هاي ابتکاري همانند تشکيل کنسرسيوم غني سازي منطقه اي يا بين المللي در خاک ايران توجه جدي کند. بکارگيري و تداوم رويکرد «صلح براي ديپلماسي» جايگاه سياسي ايران در منطقه و جهان غيرغربي را تقويت کرده و در گذر زمان و حتي کوتاه مدت به آمريکا و اروپا فشارهاي جدي سياسي-امنيتي و حتي اقتصادي وارد مي کند تا مواضع جنگ طلبانه و تحريم محور خود را تعديل کنند. غرب تا حد مشخصي قادر به تحمل افزايش تنش در منطقه است.