کد خبر: 8302 | صفحه ۳ | جامعه | تاریخ: 13 اردیبهشت 1402
پای صحبتهای دو معلم به بهانه «روز معلم»
یه بغل درد برای من و هرچی که دارم برای تو!
میگوید اینجا یک درخت زیتون داشته که از زیر آن، چشمهای جوشیده و مردمانی به خاطر همان چشمه، در آنجا ساکن شدهاند. اسم روستا را «زیتون» گذاشتهاند؛ او حالا معلمی شده که هر شنبه ۱۳۰ کیلومتر راه را طی می کند تا به کلاس درسی زیر درخت زیتون برسد و دانستههایش را به دانشآموزانی منتقل کند که زندگیشان هرچند با مشکلاتی همراه است، اما سرشار از شور زندگی هستند. به گزارش ایسنا، سیدایوب موسویفر، مدیر - آموزگارِ دبستان فجر زیتون، بخش زرین آباد در شهرستان دهلران استان ایلام است. او از سال ۹۹ در این مدرسه مشغول به کار شده است و حالا شش دانش آموز دارد. روستا در یک منطقه صعبالعبور کوهستانی قرار گرفته و مسافت بسیار طولانی با بخش دارد.
خودش درباره طبیعت ایلام و ویژگیهای جغرافیایی منطقهای که در آن به شغل معلمی مشغول است اینگونه توضیح میدهد: ایلام، کوهستانی است. دبستان فجر در نقطهای قرار دارد که جاده کشیدن به آن از هر سه طرف سخت و بعید است؛ به عنوان مثال یک سمت آن رودخانه است. یکمرتبه با ماشین در رودخانه گیر افتادم و یک روز طول کشید تا کمک آمد و ماشینم را از رودخانه بیرون کشیدیم. سمت دیگر، کوهستانی است و حتی اگر دیروقت باشد، خطر حیوانات درنده هم تهدید کننده است.
او ادامه میدهد: پنج ساعت در راهم تا برسم. دیگر در مسیر اکثراً مرا میشناسند. خسته که میشوم کنار چادر عشایر مینشینم و دوباره حرکت میکنم. تدریس در این مناطق ساده نیست. آنتن تلفن همراه همیشه وصل نیست و قطعی دارد. منطقه برق هم ندار. اما با مردم گرم گرفتهام و کنار آنها هستم و روابط صمیمانهای میان ما برقرار شده است به طوری که اگر دو روز نباشم خودشان تماس میگیرند و مردمان مهماننوازی هستند.
این معلم جوان از شنبه تا سهشنبه در منطقه عشایری میماند و آخر هفتهها به خانهاش میرود. او در این باره میگوید: جاده، خاکی و صعبالعبور است و یک بارندگی که بشود، کل جاده از بین میرود. قبلاً یک مسیر تا ۱۲۰ کیلومتر آسفالت و ۴۰ کیلومتر خاکی بود. عمده مسیر را با نیسان میآیم. از یکجایی به بعد دیگر ماشین هم نمیتواند برود، نیسان را میگذارم و یک ساعت پیاده میروم تا برسم. یک روزهایی با موتور میآیم و با همان موتور هم باید یک جاهایی پیاده شوی و موتور را از چالهها دربیاوری.
اکنون در روستای زیتون ۲۰ خانواده زندگی میکنند، یک دبستان یک کلاسه پذیرای دانش آموزانی از پایههای مختلف است. زیتون، دبیرستان ندارد و بچهها به کلاس ششم که میرسند ترک تحصیل میکنند و امکان رفتن به مدارس دور را ندارند.
موسوی فر، با انگیزه شخصی و همت مضاعفی که دارد، از سه سال قبل تصمیم گرفته بچهها را تا کلاس نهم برساند. او در این باره میگوید: آن منطقه دبیرستان ندارد. تصمیم گرفتم کمک کنم و برای آنها کلاس درس تشکیل بدهم تا بتوانند دوره اول دبیرستان را هم به اتمام برسانند. با اداره آموزشوپرورش صحبت کردم و موافقت کردند. پنج دانشآموز داشتم که به ششم ابتدایی رسیده بودند؛ دو دختر و سه پسر. قرار شد در یک مدرسه مختلط در بخش دیگری ثبتنام کنند، اما کلاسهای درس را با من بگذرانند.
او ادامه میدهد: الآن آنها به کلاس نهم رسیدهاند و یکی دو شاگرد دیگرم هم از سال قبل به کلاس هفتم رسیدهاند. آنها به درس علاقهمند هستند. با خانوادهشان آشنا شدم و این سه سال بدون هیچگونه چشمداشتی و برای رضای خدا و به دلیل احساس مسئولیتی که داشتم این کار را انجام دادم. من آنها را در یک مدرسه دیگر ثبتنام کردم، امتحان هم خودم میگیرم و نمره را برای مدیر آن مدرسه میفرستم که برایشان ثبت کند.
او با بیان اینکه بدون هیچ چشمداشتی این کار را انجام دادم و بعضی سالها مبلغ اندکی بهعنوان هدیه از سوی اداره برایم واریز شده است اظهار میکند: رشتهام ریاضی بوده و در کنار ریاضی، عربی، زبان و قرآن را هم با آنها کار کردم. سه سال است که با بچهها دوره دبیرستان را هم کار میکنم. هرچند اینها برای ادامه تحصیل از کلاس دهم باید به مدرسه شبانهروزی بروند یا بسیاری از آنها ترک تحصیل میکنند. یک دانشآموز دختر دارم که بسیار علاقهمند به ادامه تحصیل است و تشویقش کردم در شهرستان مهران به مدرسه شبانهروزی برود و ادامه تحصیل دهد. البته شرایط برای ادامه تحصیل فرزندان این خانوادهها که زندگی عشایری دارند مشکل است.
از موسویفر سوال میکنم به دبیرستانیها چهطور درس میدهد، که در پاسخ میگوید: گاهی اوقات بچههای راهنمایی چون مشغول کار هستند بهموقع نمیتوانند به کلاس بیایند. آنجا که باشم برخی بچهها عصر و برخی هم شب به سراغم میآیند و گاهی هم برایشان از طریق تلفن همراه پاسخ میدهم.
از او سوال میکنم که با همه این سختیها اگر به عقب برگردید دوباره معلم میشوید؟ میگوید: بله، دوباره معلم خواهم شد؛ با همه سختیهایش. امسال قصد داشتم به روستای دیگری بروم، اما دیدم بچهها دارند به کلاسهای بالاتر میروند و خواستم که کنارشان بمانم و کمکشان کنم.
به معلمی علاقه بسیار زیادی داشتم. خود من هم در روستا بزرگ شدم و برای درس خواندن مشقت بسیار کشیدم به همین خاطر دوست دارم بهویژه به بچههایی که در سختی هستند و شرایط مشابهی با خودم دارند تا جایی که میتوانم کمک کنم. باوجود اینکه متأهل هستم، اما این مسافت طولانی را میپیمایم تا به مدرسه برسم و آخر هفته به خانه برمیگردم. من قبلاً به صورت حقالتدریس با آموزش و پرورش همکاری میکردم و مدتی با نهضت سوادآموزی کار کردم و اکنون سه سال است که تبدیل وضعیت شدهام و مستمر با آموزشوپرورش کار میکنم. رویهمرفته ۹ سالی است که مشغول معلمی هستم.
موسویفر ادامه میدهد: در مدرسه شبانهروزی درس خواندم، دو سه هفته در مدرسه میماندیم و بعد به خانه میرفتیم. دوری از خانواده بسیار مشکل بود. وسیله نداشتیم و بعضاً مسیر زیادی را پیاده میرفتم تا برسم. تحصیل برایم بسیار مهم بود و آن را بهسختی به پایان رساندم. خاطرم هست که در دوران تدریس در نهضت سوادآموزی افرادی را سواددار کردم که مقاومت بسیاری داشتند و توانستم قانعشان کنم و باسواد کردنشان برایم بسیار شیرین بود. با وجود شرایط سختی که دارم، خوشحالم، زیرا برای رضای خدا خدمت میکنم و خوشحالم زحمتی که میکشم ماندگار است لذا همه سختیهای معلمی، نذر خوشحالی شاگردانم.
وقتی آقای معلم، باعث آشتی دوباره والدین دانشآموزش شد!
حسن حاجیمحمدی که امسال به عنوان معلم نمونه کشوری از سوی وزارت آموزش و پرورش معرفی شده است، درباره سوابق کاری و افتخاراتی که در دوران معلمی کسب کرده است به ایسنا میگوید: ۱۹ سال سابقه خدمت معلمی دارم. مدرک کارشناسی ارشدم را در رشته علوم تربیتی گرایش مدیریت آموزشی دریافت کردهام و طی سالهای تدریسم، در کارگروههای مختلف منطقه، استان و کشور شرکت داشتم، از طرح جابرابن حیان گرفته تا طرح خوانا.
او ادامه میدهد: راهبر آموزشی پایه پنجم و مربی راهبر ریاضی پایه پنجم و مدرس منطقهای هستم، در طرحها و جشنوارههای مختلف به عنوان داور حضور داشتهام، رتبههایی در اقدامپژوهی کسب کردهام، چندین مقاله نوشتهام که در نشریات داخلی و خارجی به چاپ رسیده و اخیرا نیز کتابی در دست چاپ دارم و چهار دوره به عنوان معلم نمونه منطقهای برگزیده شدهام.
حاجیمحمدی که اکنون آموزگار پایه پنجم ابتدایی در مدرسهای در منطقه کهریزک تهران است از کارهای خلاقانه و روشهای تدریس بدیعش در کلاس درس میگوید و معتقد است عشق به معلمی باعث شده علیرغم مضایق موجود، هیچ گاه از این کار دلسرد نشده است.
این معلم دوره ابتدایی میافزاید: شروع کارم در سال ۸۲ از نهضت سوادآموزی بود و شش سال و شش ماه آنجا بودم. در آزمون استخدامی شرکت کردم و به استخدام آموزش و پرورش درآمدم. منطقه کهریزک که جزو شهرستانهای حاشیه کلانشهر تهران است، شرایط و مشکلات خاص خودش را دارد و یکی از مهمترین آنها تراکم بالای جمعیت دانش آموزی است. بنده راهبر آموزشی هم هستم و به مدارس مناطق دیگر نیز سرکشی میکنم. کلاسها بسیار شلوغ هستند و بعضا ۴۰ دانشآموز به بالا دارند.
حاجیمحمدی ادامه میدهد: معلمی که میخواهد روشهای تدریس مختلفی را در کلاس درسش پیاده کند با این تعداد بالای دانش آموز ممکن است آن نتیجه مطلوبی که مدنظرش است را در انتهای کار نگیرد و این به معنای کوتاهی معلم نیست. معلم با عشق و علاقه به کارش ادامه میدهد، اما پیامد کمبود امکانات و تراکم بالای دانش آموز در کلاس، پایین آمدن کیفیت آموزش است.
این معلم برگزیده کشوری از شهرستانهای استان تهران، به ضرورت بهروز کردن اطلاعات معلمان نیز تاکید میکند و میگوید: برگزاری کارگاههای تخصصی برای معلمان نیازی است که احساس میشود و بهروزآوری دانش و سواد حرفهای معلمی، از ضرورتهای کار ماست.
از او درباره خاطرات تلخ و شیرینی که طی دوران ۱۹ ساله تدریسش داشته سوال میکنم: من دانش آموزانی داشتم که گرفتار مشکلات خانواده بودند و دچار افت تحصیلی میشدند و تلاش میکردم تا حد ممکن به آنها کمک کنم. به عنوان نمونه، در سال ۹۲ شاگردی داشتم که گوشهگیر و منزوی شده بود و متوجه شدیم پدر و مادرش متارکه کردهاند. فرزندان طلاق تا مدتها گرفتار مشکلات روحی میشوند؛ درحالی که ما در دوره ابتدایی مشاور نداریم و این خودش از جمله معضلاتی است که در مدارس با آن مواجهیم.
حاجیمحمدی ادامه میدهد: این دانش آموز برایم مهم بود، چراکه دچار افت تحصیلی قابل توجهی شده بود و وضعیت روحی مناسبی نداشت. پدر و مادرش را به مدرسه دعوت کردم و با هرکدام چندین مرتبه صحبتهایی داشتم و متوجه شدم علت عمده طلاقشان گرفتاریهای مالی بوده. با فرد خیّری صحبت کردم و قرار شد از آنها حمایت مالی کند و یاری دهد مشکلاتشان حل شود. بالاخره تا آخر سال توانستیم این خانواده را آشتی دهیم و دوباره به زندگی مشترک برگردانیم. دانش آموزم آن سال را با نمرات خوبی به پایان رساند و قبول شد و تا چند سال بعد هم با او در تماس بودم.
او میافزاید: هم روزهای خوب و هم روزهای بد بسیاری داشتهام، اما این یکی از شیرینترین خاطرههایم بوده. یا خاطرم هست که در دوران کرونا با منتفی شدن کلاسهای حضوری و ممنوعیت برگزاری کلاسها، بچهها مرتب ابراز علاقه میکردند که دوست دارند به مدرسه برگردند و با هم باشیم. با بچهها رفیقام و رابطه خوبی برقرار شده است. کرونا یک توفیق اجباری شد تا معلمانی که تولید محتوا بلد نیستند، تا حد زیادی با آن آشنا شوند و روشهای تدریس نوینی بیاموزند. به نوبه خودم سعی کردم با تنوع بخشیدن به روشهای تدریسم، بچهها را بهروز نگه دارم. ضمن انکه باید توجه داشت یک سری روشهای تدریس خارجیاند و باید بومیسازی شوند؛ زیرا برای کلاس های شلوغ جواب نمیدهند.
این معلم دوره ابتدایی که میگوید برای افزایش روحیه خودباوری و عزت نفس شاگردانش اهمیت بسیاری قائل است، در ادامه توضیح میدهد که هر سال با کمک والدین هدایایی را تهیه و به تناسب پیشرفت تحصیلی و اخلاقی دانش آموزان، به آنها هدیه میدهد و میبیند که تاثیر بسیار خوبی روی آنها دارد.
از او میپرسم با تمام سختیهایی که شغل معلمی دارد، در همه این ۱۹ سال آیا روزی بوده که به علت فشار مشکلات، با خودت بگویی قید این کار را میزنم و میروم؟ که در پاسخ میگوید: اصلا همچین فکری با خودم نکردم؛ همیشه با عشق و علاقه کار کردهام و روزی نبوده که دلسرد بشوم.
از او درباره رتبهبندی که روزهای پرحاشیهای را میگذراند سوال میکنم که میگوید: از رتبهام راضی بودم؛ اما همکارانی داشتیم که رضایت نداشتند. البته فرصت اعتراض فراهم شده و معلمان دارند به حق واقعیشان میرسند. هرچند معلمان بسیار اندکی هم داریم که به نسبت دانش و صلاحیت حرفهایشان، توقعات بالایی دارند.
حاجیمحمدی در خاتمه سخنانش آرزو میکند حال مدرسه خوب شود و فکری برای کلاسهای شلوغ بشود؛ چراکه تدریس را برای معلم سخت میکند و کیفیت آموزش را پایین میآورد. کمبود کارگاه، آزمایشگاه و امکاناتی چون تخته هوشمند هم یکی دیگر از چالشهای مدارس است. با این حال عشق به معلمی قطعا در هر معلمی باشد، سختیها را به جان میخرد.