کد خبر: 18139 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 14 آبان 1402
آیا بازیگر سایه در جعبه پاندورا تقابل را به تماشا نشسته است؟
سیاستمداران، مهمان و هنرمندان میزبان تاریخ هستند
فرزین کریمی - من متولد دومّین ماه از آغاز دومّین جنگ طولانی سده بیستم هستم و این آواها را به خوبی می شناسم ؛ این صدای آژیر قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که......
موشک باران، پنجره هایی که چسب های کاغذی پهن روی آن خودنمایی میکرد، رفتن به پناه گاه، خاموش کردن چراغها و در این شرایط به شدت بغرنج از این شهر به آن شهر آواره شدن و مدرسههایی در جای جای ایران.
من صدای مردم اوکراین را می شنوم همان گونه که صدای مردمان خاورمیانه را میشنوم از شعاع خلیج پارس تا لبههای شرقی مدیترانه، از افغانستانی که از خاک ما جدایش کردند و بخش سیاه رنگ پرچمش که نماد این روزگارانش است و هیچ شباهتی به قسمت مشکی پرچم آلمان ندارد تا تجربه ی غم بار بهار عربی.
وقتی تصویر پرزیدنت زلنسکی را در اجلاس ناتو دیدم به هنگام گرم در آغوش کشیدن دیگر رهبران و تنها ماندن او، به یاد تنهایی مردم خودمان در برابر عراقی افتادم که در طی هشت سال همه ی جنگ سالاران در تجهیز او کوشیدند. سال ها قبل فوق ستاره ی فیلمهای وسترن، کلینت ایست وود که با تجربه ی روزگارانی دراز، کارگردانی است به غایت maestro فیلمی خلق کرد به نام پرچمهای پدران ما و رویدادهایی را در جنگ جهانی دوم از سمت آمریکاییها روایت کرد اما با روحیه ی دموکراتیک خود نامههایی از ایوُجیما را هم ساخت تا بگوید که ژاپنیها داستان را چگونه دیدهاند اما برگردیم به قصه خودمان و پیدا و پنهانهایی در میانه سطور حوادث آن. رپورتاژهایی درطی ماههای جنگ بیرون آمد که خبرنگار این گونه روایت گر بود: اوکراین جایی مثل عراق یا افغانستان نیست سوال این است که چه کسی به تو برتری نژادی را هدیه داده است که افرادی شبیه به خود را والاتر می دانی؟ و آن یکی که می گفت این خیلی برای من ناراحت کننده است چون می بینم مردمان اروپایی با چشمان آبی و موهای بلوند کشته می شوند ، تو شاید به خاطر نیاوری اما پدربزرگ و مادربزرگت باید به یاد آورند که ما ایرانیها با آغوشی باز از لهستانیها استقبال کردیم و ارامنه را گرم در میان خود پذیرفتیم و آنان نیز در جنگ مقابل کشور متجاوز به عنوان یک هم وطن در کنار ما بوده اند. اگر تو به ایران بیایی و رفتاری پرمهر را ببینی دلیلی بر خاص بودن تو نیست ما در فرهنگ خود مردمانی مهمان نواز هستیم من به نقاط گوناگون جهان سفر کردم در هیچ جغرافیایی با تو این گونه رفتار نخواهد شد آن دیگری میگوید آنها پناه جویان سوری نیستند، مسیحی و سفید پوستند سوال این است که هنگام گردش چرخ دندههای اقتصادتان با نفت و گاز کشورهای دیگر باز هم رنگ پوست مالکان این ذخایر طبیعی ملاک است یا خیر این را به عنوان یک ایرانی که قدیمی ترین ساکنان این سرزمین هستیم نمی گویم بلکه از زاویه ی کرامت انسانی پرسش گری می کنم. آن یکی می گفت از طرز لباس پوشیدنشان معلوم است که آدم حسابی هستند چه جامع شناسی و روان کاوی عظیمی را باهم درآمیختی، بر خود شرمسار نگشتی وقتی گفتی آنها شبیه پناه جویان خاورمیانه نیستند ، این جغرافیا تمدن سازترین گستره ی تاریخ است.
و شرم آور آن به اصطلاح خبرنگاری که می گفت اینجا یک کشور جهان سومی نیست اما او نمی دانست که این ساحت ؛ ابن سینا، خیام، نظامی، ابوریحان بیرونی، فارابی، مولانا و ابن عربی را به جهان تقدیم کرده است.
از فاشیسم رسانه ای دور شویم و به یاد آوریم در پرسپکتیوی متقدم تر مسجد ایاصوفیا در استانبول فعلی یا اسلامبول عثمانی ترجمان نامش کلیسای خرد مقدس است.
آرزوی من برای حاکمان همه ی سرزمین های جهان یک چیز است؛ خردگرایی. تاریخ در بازه های زمانی چند دهه ای تعریف نمیگردد، این پروسه ای پویا و پرتپش است هر جا که مردمانی نقاب و پرسونای آپارتاید را بر چهره زدهاند، انحطاط ایشان نزدیک و نزدیک تر شده است.
زمانی که آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان، دروازه های کشورش را به روی پناه جویان گشود و مردمان سرزمینش در ایستگاههای قطار با آغوشی باز به انسانهایی که بلوند و چشم رنگی نبودند پناه دادند، کلاس بالای شخصیتی و انسانی زنی برایم مجسم شد که جنگ سرد را دیده و از سقوط کشورش در جنگ جهانی دوم به جای کوله باری از نفرت، آغوشی از مهر به جهان هدیه میدهد، شاید اگر وزن حضور او در مناسبات دیپلماتیک امروز جهان میدرخشید تعاملات کمی راحت تر به سرمنزل مقصود میرسید.
از نکات دیگر لازم به ذکر، نگاه خاص روسیه به اوکراین به جهت ژئوپلوتیک منطقه ی حائل آن (buffer zone) و حمله به سرزمینشان در سه قرن پیاپی از این سمت توسط سوئدیها، فرانسویها و آلمان نازی است. به یاد نماد های غلبه بر سوئدیها در مسکو افتادم.
از یاد نبریم که سرزمین روسیه در ابتدا در حدود شهر کیف شکل گرفت و بدین روی این حوزه ی نفوذ برای روسها ارزش حیثیتی دارد ، به کتاب چرا ملت ها می جنگند ارجاع می دهم نوشته ی ریچارد ند لیبو که نظری در برابر نگرش های پوزیتیویستی/رئالیستی دارد که می گوید همیشه دلیل جنگ ها رسیدن به منافع مادی نیست.
در تایید این باور، روزی در مترو مسکو بودم این شاهکار هنری تمام عیار که هر ایستگاهش موزه ای بی بدیل است و امضای خاص خودش را دارد تجلی فرمها و محتوای کم نظیر ژانرها و تکنیکها از گچ بری و نقاشی بگیرید تا ویترای اما برسیم به شاهد مثالدر اثری بسیار فاخر لنین؛ بنیان گذار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کمونیسم را به مردم اوکراین پیشکش می کند کوشیدم تا مشابه این اثر را در ایستگاه های دیگر برای سایر جمهوریها بیابم اما یافت نگردید و این اعتبار استراتژیک و معنوی اوکراین در ذهن من برای روسها را صد چندان نمود.
اما برسیم به بازیگر سایه؛ با این حجم از خسارات که به زیر ساخت های اوکراین وارد شده و بزرگترین کشور اروپا بعد از روسیه را ویران نموده، آیا آنها راهی برای بازگشت به جهان مدرن در قامت یک اقتصاد خواهند داشت؟
آیا تروئیکای اروپایی و علیالخصوص لنگر منطقه یورو، آلمان، در آنجا سرمایه گذاری خواهد نمود؟
عرض آتلانتیک را طی کنیم؛ ایالات متحده؟ برای دانستن دیدگاه واشنگتن تا انتهای یادداشت با من همراه باشید. به باور نگارنده این سطور کلید بازگشت اوکراین پس از اتمام جنگ در هر زمانی فقط در دستان پرزیدنت شی جینگ پینگ است.
اوکراین از منظری بسیار شبیه شبه جزیره کره برای چینیهاست به سطور بالا و تهاجم به خاک روسیه دوباره بنگرید در سده ی سیزدهم مغولان، در قرون شانزدهم و نوزدهم ژاپنیها از طریق کره سرزمین ایشان را مورد تاخت و تاز خود قراردادهاند.
اگر بیجینگ، با چراغ سبز روسها در اوکراین ظاهر شود با یک شیفت شگفت انگیز می تواند در زمین بازی اتحادیه ی اروپا نیز حضور یابد.
آنها که با تجربه هزار و هفتصد ساله ی جاده ابریشم در داخل پلتفرم اقتصاد جهانی پلّه پلّه ه تجارت، صنعت و فن آوری های نوین رسیدند حالا china town جدیدی خلق خواهند کرد که در قامت یک کشور است و نه یک محله در نیویورک و لندن و یک نام در رزومه ی هنری رومن پولانسکی.
این جهان چینی است که راه درازی را از سلسله هان تا مینگ چینگ آمده است.
اصلاحات دنگ شیائو پنگ را دیده است تقابل ناسیونالیستها در برابر کمونیستها را نیز و هر چند که هند، گوی رقابت جمعیتی را برده است و صدای ارابه های اندونزی نیز به گوش می رسد. اما به نظر می رسد چین با مزیت نسبی خود یعنی اقتصاد می تواند منافع همه ی بازیگران را تامین نماید همان قدرتی که دست دو قطب خاورمیانه، تهران و ریاض را در دستان هم نهاد.
اما در حوزهای دیگر آیا هنر چین هم پا به پای اقتصادش جهان را فتح خواهد کرد؟ آیا رایزنان فرهنگی چین در سفارت خانه هایشان چنین دستوری را پیش رو دارند یا حرف اول و آخر را اقتصاد می زند؟
مهم ترین اصل در جهان سیاست این است کشورها دوست یا دشمن دائمی ندارند منافع دائمی دارند به یاد بیاوریم سفر پرزیدنت اردوغان به عربستان و به گرمی فشردن دستان ولیعهد سعودی بعد از دارامای تمام عیار خاشقچی که نتفلیکس می تواند با ساخت سریال آن جوایز اِمی را درو کند.
اوکراین، زخم هلودومور را نیز بر جبین خود دارد، هدیه مرد زاده گوری گرجستان.
داستان جنگ و صلح تولستوی کماکان پابرجاست اما داستایوفسکی دیگر نیست که ببیند دانشگاهی در ایتالیا می خواسته تدریس آثار او را ممنوع کند اما نمیدانسته که داستایف نام روستایی در اوکراین است. اما برگردیم به DC، واشنگتن سال ۱۹۷۱ جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت و تا قبل از آن از دولت در تبعید چیانگ کای شک در تایوان حمایت میکرد.
حالا میدانیم چرا پکن بدین حد روی این جزیره حساسیت دارد. جنگ اوکراین لاجرم روزی به پایان می رسد و کاخ سفید مانند چرچیل که نگران سهم خواهی استالین بعد از جنگ جهانی دوم بود دل نگران چینی است که در شعاع اوکراین، در بالکان نیز بسیار سرمایه گذاری کرده است. از یاد نبریم ایالات متحده در طی سال های قبل قرارداد تسلیحاتی فرانسه با استرالیا برای خرید زیر دریایی را برنتابید. این است هژمونِ غالب اما به چالش کشیده شده در کنار کسینجری با یک سده تجربه، سرد و گرم چشیده روزگاران. سالها قبل طرح مارشال باعث شد فرهنگ آمریکایی همه گیر شود آیا چین میتواند با هفت هزار سال تاریخ خود بر مبنای آموزه های کنفوسیوس با پیشنهاد کارتهای جدید به همه ی بازیگران، قواعد بازی را تغییر دهد؟ از یاد نبریم سیاست مداران مهمانان تاریخ هستند و هنرمندان میزبانان آن.