سرمقاله

حقوق ماه اسفند فرهنگیان و استعفا ‪/‬ سیف الرضا شهابی

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • بسته تخفیفی ایرانسل به مناسبت روز مادر و روز پدر
  • ارائه بسته‌های ویژه همراه اول به‌مناسبت روز مادر
  • حضور همراه اول با مجموعه‌ای از سرویس‌های فناورانه در نمایشگاه تلکام 2024
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 7174  |  صفحه آخر  |  تاریخ: 20 فروردین 1402
    کتاب «پس از ادبیات تطبیقی» منتشر شد
    ترجمه کتاب «پس از ادبیات تطبیقی» نوشته آدریانا مارچتیچ توسط انتشارات مروارید منتشر شد. به گزارش مهر، کتاب «پس از ادبیات تطبیقی» نوشته آدریانا مارچتیچ به‌تازگی با ترجمه مسعود فرهمند و پگاه فرهمند توسط انتشارات مروارید در ۲۴۷ صفحه منتشر و راهی بازار نشر شده است.
    ادبیات تطبیقی به صورتی که پیش تر درک می‌شد دیگر وجود ندارد. البته همچنان گروه‌ها یا حداقل مراکز ادبیات تطبیقی در دانشگاه‌های معتبرتر اروپا و آمریکای شمالی وجود دارند، اما تغییرات اعمال‌شده در برنامه‌های آموزشی که بنیان گذاران ادبیات تطبیقی، یعنی لئو اشپیتزر، اریش آورباخ، و رنه وِلک در میانه قرن بیستم تنظیم کردند چنان بنیادین بوده که تقریباً چیزی از «ادبیات تطبیقی» که زمانی محبوب، مورد احترام و تأثیرگذار بود باقی نمانده است، البته به‌جز خود عنوان. از اوایل دهه ۱۹۹۰ در آمریکا، و بعدها در اروپا، بحث‌های جنجالی و پرشوری درباره موضوع و روش‌های ادبیات تطبیقی درگرفته است.
    این واقعیت که ادبیات دیگر یگانه موضوع مطالعه یا موضوع مرجح در «ادبیات تطبیقی جدید» نیست، موجب شده بسیاری از تطبیق‌گران (و نه‌ فقط تطبیق گران سنت گرا) به این نتیجه برسند که ادبیات تطبیقی درگیر جدی ترین بحران تاریخ خود شده است: برخی حتی «مرگ رشته» را اعلام کرده‌اند. اما شاید هر اتفاقی تماماً بد نباشد و جنبه‌های خوشایند هم داشته باشد. پرسش‌های مربوط به موضوع، روش و ماهیت کلیِ ادبیات تطبیقی موجب شد بحث‌های نظریِ قوی و جالبی در مطالعات ادبی معاصر شکل بگیرد. تطبیق گران در جستجوی تعاریف جدید برای ادبیات تطبیقی یعنی برای ایده «ادبیات تطبیقی»، و همچنین ایده‌های مرتبط با ادبیات «جهانی» و «ملی»، «آثار معیار»، «فضای ادبی جهانی»، «بازار ادبیات»، «مرکز» و «حاشیه» خود را در دل تفکر ادبی‌نظری معاصر یافتند.
    اگرچه تطبیق گران آمریکایی در ابتدای قرن بیستم بحران ادبیات تطبیقی را مطرح کردند، همچنان کسانی هستند که چنین تشخیصی را بیش‌ازحد بدبینانه و حتی نادرست می‌دانند. دیدگاه آنان نسبت به بحران پیش آمده برای ادبیات تطبیقی این است که این رویداد صرفاً آخرین مورد از مجموعه‌ای از چرخش‌های پارادایمی است که به روش شناسی های جدید و تکوین رشته مطالعاتی جدیدی منتج می‌شود. تغییر روش و موضوعِ مطالعه به معنی مرگ ناگزیرِ یک رشته نیست؛ بلکه برعکس، اشاره دارد به پویایی و توان انقلابی شگرفِ رشته، یعنی توانایی آن برای سازگارکردن روش شناسی خود با زمینه‌های فرهنگی-تاریخی جدید.